افسردگي، ريشه ها و چاره ها
افسردگي، ريشه ها و چاره ها
افسردگي، ريشه ها و چاره ها
نويسنده: جواد محدثي
وقتي گل و گياه افسرده مي شود، يعني رنگ و بو و طراوت و شادابي خود را از دست مي دهد، ديگر ثمر نمي دهد، و پيوسته رو به زردي و سستي مي رود تا خشک و نابود شود.
وقتي هم انساني افسرده مي شود، يعني نشاط زندگي، انگيزه ي تلاش، اميد به آينده، بالندگي و رشد فکري و اجتماعي را از دست مي دهد، روز به روز منزوي تر مي شود. به همين بدبين مي گردد، از حضور در مجامع و محافل و ميهماني ها و مراسم طفره مي رود، دستش به سوي هيچ تلاشي دراز نمي شود، خود را موجودي بي خاصيت و زندگي را تلاشي عبث مي شمرد و در نهايت، دچار نوعي «مرگ تدريجي» مي گردد.
باور کنيم که «افسردگي»، يک عارضه ي نامطلوب و ضعف روح و روان و فاصله گرفتن از فطرت سالم است، هيچ افتخار و امتياز نيست، پس «پز دادن» هم ندارد و نشانه ي کلاس داشتن نيست!
آنچه گل و گياه را افسرده و پژمرده مي سازد، يا نرسيدن آب و نور و حرارت کافي است، يا نامناسب بودن خاک و محيط و بستر رشد و رويش است، و يا همجواري با علف هاي هرزه و آفت هاي مانع رشد.
آنچه هم انسان را افسرده مي کند، يا خشک شدن چشمه ي عقل و خرد، يا جمود کانون عواطف، يا فاصله گرفتن از معرفت ها و شناخت هاي احيا گر جان و دل، يا نداشتن توکل و اميد، و يا همنشيني با انسان هاي افسرده و دل مرده و فاقد انگيزه است.
آن «روحيه»، پيامد اين «ريشه» است و آن ويژگي ها محصول اين حالات و عوارض فکري، روحي و رفتاري است.
انسان، موجودي اثرپذير است. همان گونه که انس و الفت و همنشيني با افراد شجاع و ترسو، بخشنده و بخيل، اميدوار و مأيوس، زرنگ و تنبل، در شجاعت و ترس و بخشندگي و بخل و اميد و يأس و زرنگي و تنبلي او اثر مي گذارد، همدمي با افسرده حالان هم، پژمرده حال و افسرده اش مي سازد. «افسرده دل، افسرده کند انجمني را».
چرا در دوره ي جنگ و حالت جنگي، سرباز فراري از ميدان را «محاکمه ي صحرايي» مي کنند و تنبيه و گاهي اعدام مي کنند؟ چون فرار يک نفر از جنگ، گاهي روحيه ي يک سپاه را خراب مي کند و آنان را هم دچار ترس و از دست دادن روحيه ي مقاومت مي سازد. کساني هم که با افراد بي روحيه و افسرده، مأنوس و رفيق باشند و حشر و نشر داشته باشند، همان روحيات را پيدا مي کنند.
کسي که با احساس سرخوردگي از زندگي، چنين مي گويد:
ناچار اين احساس و نگاه به زندگي، افسرده اش مي سازد و انگيزه و اميد را از وي مي گيرد.
بعضي ها از طريق خواندن آثار برخي نويسندگان پوچ گرا، به پوچي مي رسند و زندگي را بي معنا و بي تفسير مي شناسند و مثلا مي گويند:
اگر اينان دچار افسردگي نشوند، جاي شگفتي است! نوميدي، کشنده ترين سم براي يک انسان است. به تعبير حضرت علي (ع): «نوميدي، صاحبش را مي کشد». (1) نيز اين کلام حکمت آميز از آن پيشوا: «تلخي ها و گزينش هاي نابودي، از آن کسي است که ناکام و نااميد باشد». (2)
اين تصور که: «من دارم تمام مي شوم و نيست مي گردم»، او را پيش از مرگ، مي کشد و مرگ او همان «افسردگي» است.
اگر حادثه ديدگان، به درک فلسفه ي بلايا نرسيده باشند و از فراز و نشيب هاي زندگي، تحليل منطقي و قابل قبولي نداشته باشند، در مقابل اين ضربه ها از پا در مي آيند و مقاومت خود را از دست مي دهند.
و در سخن ديگر فرموده است:
«غصه، بدن را ذوب مي کند». (4)
اينها و نمونه هايي از اين دست را مي توان ريشه هاي بروز افسردگي دانست. اما درمان:
1. همنشيني و دوستي با انسان هاي با ايمان، با نشاط، اميدوار و انگيزه.
2. تقويت شناخت خود از «فلسفه ي حيات» و تحليل درست از زندگي.
3. توکل داشتن بر خدا و او را تکيه گاه خود در مشکلات و رنج ها قرار دادن.
4. قرار دادن «معاد» در چشم انداز زندگي و باز کرد حسابي براي مرحله ي پس از مرگ و تقويت اين اعتقاد که ميوه ي باغ زندگي را در نشأه ي آخرت بايد چيد و منزلگاه اصلي «سراي جاويد» است و هر نفس و هر گام، ما را به آن «هدف»، نزديک تر مي سازد.
5. بهره گيري از دعا، توسل، نيايش و تقويت رابطه ي معنوي با خدا و عبادت کردن و حضور بيشتر در مسجدها و محافل ديني و مجالس با حال اخلاقي و مذهبي.
6. خدا را راهگشا در نهايت همه ي بن بست ها ديدن، يعني اصلا به «بن بست» عقيده نداشتن و خدا را همدم و ياور و پشتبيان و سامان دهنده ي امور ديدن. در دعاي مکارم الاخلاق، از حضرت سجاد (ع) چنين مي خوانيم:
«خداوندا! اگر محزون شدم، تو تکيه گاه مني و اگر محروم گردم، تو امداد مني؛ اگر دچار حادثه اي شوم، تو پناه مني؛ آنچه را از دست دهم تو جايگزين مي سازي و آنچه خراب و تباه شود، تو اصلاح و بازسازي اش مي کني و هر چه را نپسندي تغيير مي دهي...» (5)
7. آفت ها، مصيبت ها و حوادث را، «آزمايش الهي» دانستن و آنها را موجب برخورداري از پاداش خدا ديدن و بر آنها «صبر» کردن و صبوري را يک فضيلت بزرگ شمردن.
8. نسبت به آنچه قدرت تغييرش را نداريم، تسليم بودن و رضايت داشتن، و نسبت به آنچه قدرت تغييرش را داريم، شجاعت اقدام داشتن، و فرق ميان اين دو مورد را باز شناختن.
9. پرهيز از غصه و اندوه خوردن بر امور ناچيز و بي ارزش، بويژه آن جا که غصه و غم، هيچ مشکلي را حل نمي کند. خود را آماده ي ساختن براي آن که ناملايمات زندگي را در خود حل کنيم و در مصاف با مشکلات، از پا در نياييم و شاکر باشيم که وضع، بدتر از اين نيست.
10. شکست ها را نردبان ترقي و پيروزي ساختن و با الهام و درس گرفتن از ناکامي ها و شناخت رمز و راز يک شکست، آن را به عاملي براي رشد، تبديل ساختن.
11. داشتن دفتري براي ثبت و ضبط موفقيت ها، کاميابي ها، و نقاط مثبت و اميدبخش در زندگي.
12. داشتن آلبومي و دفتري براي نوشتن و نگه داشتن عکس ها، تابلوها، خط نوشته ها، اشعار و سخنان اميد بخش و انگيزه آفرين و تداعي کننده ي نقاط قوت و نشاط در زندگي.
13. رفتن به مسافرت، ورزش و تفريحات سالم، شرکت در برنامه هاي جمعي، ديد و بازديدهاي دوستانه يا خانوادگي.
14. نظم دادن به زندگي و سليقه دادن به اتاق و محل کار و لوازم منزل و وسايل مورد استفاده.
15. پرهيز از بي کاري، به هر نحوي خود را به کار مشغول ساختن، نوشتن، تعليم، جلسه گذاشتن، تربيت نيرو، کارهاي دستي، مشغوليات ذهني، مطالعه ي کتاب هاي مفيد و قصه هاي نشاط آور و اميدبخش.
16. مطالعه ي قرآن و مواعظ و حکمت ها؛ چرا که به فرموده ي حضرت رسول (ص): «روشني اين دل ها، ياد خدا و تلاوت قرآن است». (6) در سخنان حضرت علي (ع) نيز آمده است: «دلت را با موعظه، زنده بساز». (7) اينها نشان مي دهد که حيات و نشاط دل و جان، در سايه ي معنويات و پند و حکمت و تلاوت و عبادت خداست.
17. نگاه مثبت به زندگي داشتن و پرهيز از هر چه که تيره نمايي مي کند و جهان و زندگي را از چشم ما مي اندازد و پوچي را القا مي کند.
مجموعه ي اين نکته ها و دل را آکنده از «اميد» ساختن و بهره گيري از «دعا» و حضور بيشتر در «جمع» و بر لطف الهي «توکل» داشتن و «سعادت اخروي» را در چشم انداز خود قرار دادن و با کار و تلاش، خود را به موجودي «مثمر ثمر» و «مفيد براي جامعه» تبديل کردن، مي توان از افسردگي رست و با نشاط و شادابي زيست و از زندگي لذت برد.
وقتي هم انساني افسرده مي شود، يعني نشاط زندگي، انگيزه ي تلاش، اميد به آينده، بالندگي و رشد فکري و اجتماعي را از دست مي دهد، روز به روز منزوي تر مي شود. به همين بدبين مي گردد، از حضور در مجامع و محافل و ميهماني ها و مراسم طفره مي رود، دستش به سوي هيچ تلاشي دراز نمي شود، خود را موجودي بي خاصيت و زندگي را تلاشي عبث مي شمرد و در نهايت، دچار نوعي «مرگ تدريجي» مي گردد.
باور کنيم که «افسردگي»، يک عارضه ي نامطلوب و ضعف روح و روان و فاصله گرفتن از فطرت سالم است، هيچ افتخار و امتياز نيست، پس «پز دادن» هم ندارد و نشانه ي کلاس داشتن نيست!
آنچه گل و گياه را افسرده و پژمرده مي سازد، يا نرسيدن آب و نور و حرارت کافي است، يا نامناسب بودن خاک و محيط و بستر رشد و رويش است، و يا همجواري با علف هاي هرزه و آفت هاي مانع رشد.
آنچه هم انسان را افسرده مي کند، يا خشک شدن چشمه ي عقل و خرد، يا جمود کانون عواطف، يا فاصله گرفتن از معرفت ها و شناخت هاي احيا گر جان و دل، يا نداشتن توکل و اميد، و يا همنشيني با انسان هاي افسرده و دل مرده و فاقد انگيزه است.
آن «روحيه»، پيامد اين «ريشه» است و آن ويژگي ها محصول اين حالات و عوارض فکري، روحي و رفتاري است.
ريشه ها
انسان، موجودي اثرپذير است. همان گونه که انس و الفت و همنشيني با افراد شجاع و ترسو، بخشنده و بخيل، اميدوار و مأيوس، زرنگ و تنبل، در شجاعت و ترس و بخشندگي و بخل و اميد و يأس و زرنگي و تنبلي او اثر مي گذارد، همدمي با افسرده حالان هم، پژمرده حال و افسرده اش مي سازد. «افسرده دل، افسرده کند انجمني را».
چرا در دوره ي جنگ و حالت جنگي، سرباز فراري از ميدان را «محاکمه ي صحرايي» مي کنند و تنبيه و گاهي اعدام مي کنند؟ چون فرار يک نفر از جنگ، گاهي روحيه ي يک سپاه را خراب مي کند و آنان را هم دچار ترس و از دست دادن روحيه ي مقاومت مي سازد. کساني هم که با افراد بي روحيه و افسرده، مأنوس و رفيق باشند و حشر و نشر داشته باشند، همان روحيات را پيدا مي کنند.
ب. بي کاري
کسي که با احساس سرخوردگي از زندگي، چنين مي گويد:
ناچار اين احساس و نگاه به زندگي، افسرده اش مي سازد و انگيزه و اميد را از وي مي گيرد.
ج . فقدان اميد
بعضي ها از طريق خواندن آثار برخي نويسندگان پوچ گرا، به پوچي مي رسند و زندگي را بي معنا و بي تفسير مي شناسند و مثلا مي گويند:
اگر اينان دچار افسردگي نشوند، جاي شگفتي است! نوميدي، کشنده ترين سم براي يک انسان است. به تعبير حضرت علي (ع): «نوميدي، صاحبش را مي کشد». (1) نيز اين کلام حکمت آميز از آن پيشوا: «تلخي ها و گزينش هاي نابودي، از آن کسي است که ناکام و نااميد باشد». (2)
د. بي اعتقادي به معاد
اين تصور که: «من دارم تمام مي شوم و نيست مي گردم»، او را پيش از مرگ، مي کشد و مرگ او همان «افسردگي» است.
هـ . ضربه هاي روحي
اگر حادثه ديدگان، به درک فلسفه ي بلايا نرسيده باشند و از فراز و نشيب هاي زندگي، تحليل منطقي و قابل قبولي نداشته باشند، در مقابل اين ضربه ها از پا در مي آيند و مقاومت خود را از دست مي دهند.
و. کمبود محبت
ز. غصه هاي بي جا
و در سخن ديگر فرموده است:
«غصه، بدن را ذوب مي کند». (4)
اينها و نمونه هايي از اين دست را مي توان ريشه هاي بروز افسردگي دانست. اما درمان:
چاره ها
1. همنشيني و دوستي با انسان هاي با ايمان، با نشاط، اميدوار و انگيزه.
2. تقويت شناخت خود از «فلسفه ي حيات» و تحليل درست از زندگي.
3. توکل داشتن بر خدا و او را تکيه گاه خود در مشکلات و رنج ها قرار دادن.
4. قرار دادن «معاد» در چشم انداز زندگي و باز کرد حسابي براي مرحله ي پس از مرگ و تقويت اين اعتقاد که ميوه ي باغ زندگي را در نشأه ي آخرت بايد چيد و منزلگاه اصلي «سراي جاويد» است و هر نفس و هر گام، ما را به آن «هدف»، نزديک تر مي سازد.
5. بهره گيري از دعا، توسل، نيايش و تقويت رابطه ي معنوي با خدا و عبادت کردن و حضور بيشتر در مسجدها و محافل ديني و مجالس با حال اخلاقي و مذهبي.
6. خدا را راهگشا در نهايت همه ي بن بست ها ديدن، يعني اصلا به «بن بست» عقيده نداشتن و خدا را همدم و ياور و پشتبيان و سامان دهنده ي امور ديدن. در دعاي مکارم الاخلاق، از حضرت سجاد (ع) چنين مي خوانيم:
«خداوندا! اگر محزون شدم، تو تکيه گاه مني و اگر محروم گردم، تو امداد مني؛ اگر دچار حادثه اي شوم، تو پناه مني؛ آنچه را از دست دهم تو جايگزين مي سازي و آنچه خراب و تباه شود، تو اصلاح و بازسازي اش مي کني و هر چه را نپسندي تغيير مي دهي...» (5)
7. آفت ها، مصيبت ها و حوادث را، «آزمايش الهي» دانستن و آنها را موجب برخورداري از پاداش خدا ديدن و بر آنها «صبر» کردن و صبوري را يک فضيلت بزرگ شمردن.
8. نسبت به آنچه قدرت تغييرش را نداريم، تسليم بودن و رضايت داشتن، و نسبت به آنچه قدرت تغييرش را داريم، شجاعت اقدام داشتن، و فرق ميان اين دو مورد را باز شناختن.
9. پرهيز از غصه و اندوه خوردن بر امور ناچيز و بي ارزش، بويژه آن جا که غصه و غم، هيچ مشکلي را حل نمي کند. خود را آماده ي ساختن براي آن که ناملايمات زندگي را در خود حل کنيم و در مصاف با مشکلات، از پا در نياييم و شاکر باشيم که وضع، بدتر از اين نيست.
10. شکست ها را نردبان ترقي و پيروزي ساختن و با الهام و درس گرفتن از ناکامي ها و شناخت رمز و راز يک شکست، آن را به عاملي براي رشد، تبديل ساختن.
11. داشتن دفتري براي ثبت و ضبط موفقيت ها، کاميابي ها، و نقاط مثبت و اميدبخش در زندگي.
12. داشتن آلبومي و دفتري براي نوشتن و نگه داشتن عکس ها، تابلوها، خط نوشته ها، اشعار و سخنان اميد بخش و انگيزه آفرين و تداعي کننده ي نقاط قوت و نشاط در زندگي.
13. رفتن به مسافرت، ورزش و تفريحات سالم، شرکت در برنامه هاي جمعي، ديد و بازديدهاي دوستانه يا خانوادگي.
14. نظم دادن به زندگي و سليقه دادن به اتاق و محل کار و لوازم منزل و وسايل مورد استفاده.
15. پرهيز از بي کاري، به هر نحوي خود را به کار مشغول ساختن، نوشتن، تعليم، جلسه گذاشتن، تربيت نيرو، کارهاي دستي، مشغوليات ذهني، مطالعه ي کتاب هاي مفيد و قصه هاي نشاط آور و اميدبخش.
16. مطالعه ي قرآن و مواعظ و حکمت ها؛ چرا که به فرموده ي حضرت رسول (ص): «روشني اين دل ها، ياد خدا و تلاوت قرآن است». (6) در سخنان حضرت علي (ع) نيز آمده است: «دلت را با موعظه، زنده بساز». (7) اينها نشان مي دهد که حيات و نشاط دل و جان، در سايه ي معنويات و پند و حکمت و تلاوت و عبادت خداست.
17. نگاه مثبت به زندگي داشتن و پرهيز از هر چه که تيره نمايي مي کند و جهان و زندگي را از چشم ما مي اندازد و پوچي را القا مي کند.
مجموعه ي اين نکته ها و دل را آکنده از «اميد» ساختن و بهره گيري از «دعا» و حضور بيشتر در «جمع» و بر لطف الهي «توکل» داشتن و «سعادت اخروي» را در چشم انداز خود قرار دادن و با کار و تلاش، خود را به موجودي «مثمر ثمر» و «مفيد براي جامعه» تبديل کردن، مي توان از افسردگي رست و با نشاط و شادابي زيست و از زندگي لذت برد.
پي نوشت :
1. غرر الحکم، ج 7، ص 431.
2. همان جا.
3. همان، ج 2، ص 114.
4. همان، ج 1، ص 260.
5. صحيفه ي سجاديه، دعاي بيستم.
6. ميزان الحکمه، ح 17052.
7. نهج البلاغه، نامه ي 31.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}